روژيناروژينا، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

روز زيبا

عروس طلا

1390/10/4 9:50
نویسنده : ماماني-بابايي
531 بازدید
اشتراک گذاری

 

۹/10/87

سلام روژيناي من

دلم برات تنگ شده.چرا من بايد دور از تو باشم.الان كلي گريه كردم.توي محوطه دانشكده تعزيه بود چون امروز اول محرم هست و بچه هاي مهدكودكي رو هم اوردند ولي من تا اونها رو ديدم ياد تو افتادم و گريه كردم

.من نمي خوام تو رو بزارم مهد كودك.نمي خوام.به قول همكارم مي گفت مي خواي افتاب مهتاب نبينتش.ولي اجوري نيست فقط دوست ندارم احساس تنهايي كني .هر چند همه و حتي روانشناسا مي گن مهد بهتره .با اينكه مي دونم مهد بهتر از خونه هست چون اونجا همه چيز ياد مي گيري ولي تو خونه .نه. چيز زيادي ياد نمي گيري.بعد هم بچه هاي مهد اجتماعي تر هستن مخصوصا تو كه عاشق بچه هايي.ولي باز نمي تونم خودم رو قانع كنم. خدايا كمكم كن بهترين راه را نشونم بده..

كاش بزرگ بودي باهام حرف ميزدي.

.وقتي شير مي خوري و نگات مي كنم احساس عجيبي دارم.اصلا قابل وصف نيست .احساس مي كنم تو تنها كسي هستي كه به من احتياج داري.تنها كسي كه مي تونم برات كاري انجام بدم كه راضيم كنه.اميدوارم كه وقتي بزرگ مي شي از اون دسته دخترهايي نباشي كه بي اهميت باشي نسبت به همه چيز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به روز زيبا می باشد